به یادِ راوی طهرانِ کفِ خیابان
همشهری آنلاین- نصرالله حدادی / تهران پژوه: شهری، با نام اصلی “جعفر شهری باف” در روز سیام تیرماه سال ۱۲۹۳ در محله اودلاجان تهران، از بطن مادری به نامِ “کبری” پا به عرصه وجود گذارد و آنگونه که خودش روایت می کند پدرش “میرزا” آدمِ سربه راه و خانواده دوستی نبود و به همین دلیل در دوران کودکی او مادر و برادرش حسن را درشهر مشهد ترک کرد و آنها را به امان خدا رها نمود! شهری از همان ابتدای نوجوانی مجبور شد تن بهکارهای سخت و طاقت فرسا بدهد تا معاش خود را تامین نماید.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
او در بخشی از خاطراتش می گوید: «مرا به کارگاه حناسایی(سابی) گذاردند. کاری که مردان قوی هیکل چند روزی در آن دوام نمیآوردند و منِ رنجکش، باید دوام میآوردم و تا حدِ به نرمی رسیدن غُبار، برگ حنا را می ساییدم! » این کارِ طاقت فرسا چنان جسم و جان او را خسته و کوفته میکرد که در کنار سنگِ سایشِ حنا به خواب میرفت و او با تلخی هرچه تمامتر، از آن روزهای محنتبار سخن میگفت و درعین حال با یادآوری این غزل حافظ: ناز پروردِ تنعم نَبَرَد راه به دوست – عاشقی شیوه رندانِ بلاکِش باشد میگفت:« اگر آن ستمها و سختیها نبود،من جعفر شهری نمیشدم.» و در ابتدای کتابِ “گزنه” نوشته است: «تقدیم به کسانی که به من بد کرده، ستم روا داشته اند!» او دهها شغل را تجربه کرده بود و درآن مهارت داشت. از آرایشگری تا آهنگری، از بنایی تا جوشکاری.
یک شب، حدود ساعت ده شب به من زنگ زد و گفت:کتاب “تهران در قرن سیزدهم” در خانه داری؟ گفتم: بله و گفت: آن را برسان به فلان محل و به دست خانم دکتر فلانی! محلی که نشانی داده بود در نزدیکی محلِ اقامت من بود و سریع خودم را به آن محل رساندم. بیمارستان مجهزی بود مخصوص تولدِ نوزادان و به عبارت بهتر زایشگاه. فردی که باید کتاب را تحویل او می دادم پزشکِ ماما بود و سن وسالِ بالایی داشت. سلام کردم و کتاب را روی میز نهادم. پاسخ سلامم را به گرمی داد و گفت: چه نسبتی با آقای شهری داری؟ ازچگونگی دوستی و رابطهام گفتم. گفت: این استاد شما دست مرا که تاکنون بیش از پنجهزار نوزاد را به دنیا آوردهام از پشت بسته است و خیلی استادتر است می دانی چرا؟! مودبانه گفتم: بفرمایید، خوشحال میشوم. گفت: این آدم چنان زایمان را به دقت تعریف کرده است که انگار خودش سه شکم زاییده است!
نیک به یاد دارم روزی زنده یاد استاد علی اصغر فقیهی- شارح کتاب مستطابِ نهج البلاغه امیرمومنان حضرت امام علی(ع)- به من گفت: ایشان،چنان شغلِ کَنّاسی را توصیف و شرح کرده است که انگار از هر کناسی،کناستر است! تمامی آثار جعفر شهری از روی حافظه نوشته شده و گاهی سهو قلم درآن راه یافته است اما اگر او مجموعه چهارده جلدی «تهران در قرن سیزدهم، طهران قدیم، شکر تلخ، گزنه و قلم سرنوشت» را از خود باقی نمی گذارد ناگفتههای فراوانی در دلِ تاریخ شفاهی تهران برای همیشه مکتوم باقی میماند. روانش شاد.